
مينويسم نامه و روزي از اينجا ميروم
با خيال او ولي تنهاي تنها ميروم
در جوابم شايد او حتي نگويد “کيستي ؟
شايد او حتي بگويد “لايق من نيستي”
مينويسم من که عمري با خيالت زيستم
گاهي از من ياد کن ، حالا که ديگر نيستم
نظرات شما عزیزان:
مرتضی 
ساعت12:21---4 آذر 1391
راستی یادم رفت....
خدا مادرت رو بیامرزه!خیلی دلم براش تنگ شده......
چه زنی بود.....حیف شد پاسخ:مرسی.
خدا پدر تو هم بیامرزد
اما خیلی بی معرفتی
|